بارگذاری
  • Youtube
  • Telegram
  • Instagram
  • Soundcloud
  • سوالات متداول
  • قوانین و مقررات
  • راهنمای خرید
  • ثبت شکایت
  • ورود / عضویت
    • حساب من
تماس از طریق تلگرام و واتس اپ با شماره ۰۹۳۵۷۴۴۰۶۹۳
  • 0سبد خرید فروشگاه
سایت رسمی جلیل سجاد
  • خانه
    • وبلاگ مقالات
      • نکاتی برای بهتر آموختن (ویژه خریداران کتاب بیر پارسی)
  • فروشگاه
    • محصولات فیزیکی
      • پک الماسی ماژور (آموزش پیانو، کیبورد و آواز)
      • پک طلایی ماژور (۷ محصول آموزشی)
      • بسته خودآموز ماژور (۶ محصول)
    • بانک نت
      • نت پیانو
      • نت کیبورد
      • نت بیرپارسی
      • نت گوشی
    • بانک ریتم
      • ریتم و صدا برای کیبورد (یاماها yamaha A1000)
      • ریتم و صدا برای کیبورد (یاماها yamaha 2000)
      • ریتم و صدا برای کیبورد (یاماها yamaha 1000) رایگان
    • آموزش پیانو و کیبورد
      • آموزش تصویری پیانیست پارسی
        • دوره پیانیست پارسی (آموزش تصویری) ترم اول
        • دوره پیانیست پارسی (آموزش تصویری) ترم دوم
        • دوره پیانیست پارسی (آموزش تصویری) ترم سوم
        • دوره پیانیست پارسی (آموزش تصویری) ترم چهارم
      • آموزش نت یابی و اکتشاف آکورد (تصویری-دانلودی)
    • آموزش آواز ایرانی
  • نظرات مشتریان
  • درباره ما
  • مشاوره با جلیل سجاد
  • جستجو
  • منو

نگاهی به زندگی سیدمحمد صمصام، پیرمرد شوخ اصفهانی

1395-10-09/۲ دیدگاه /در دسته‌بندی نشده /توسط admin

نگاهی به زندگی سیدمحمد صمصام، پیرمرد شوخ اصفهانی

سیدمحمد صمصام، مشهور به «بهلول اصفهان»، جزیی از حافظه‌ی تاریخی مردم شهر اصفهان است؛ از چهار پنج دهه‌ی پیش تا امروز. صمصام در سال ۱۲۹۰ شمسی در محله‌ی صراف‌های اصفهان و در خانواده‌ای از سادات موسوی معروف به قلم‌زن اصفهانی متولد شد و در آبان ۱۳۵۹ در اثر سانحه‌ی تصادف از دنیا رفت.  %d8%b5%d9%85%d8%b5%d8%a7%d9%85


محسن حسام مظاهری در روستای فطرت آباد نوشت:
در اصفهان، به‌سختی می‌شود قهوه‌خانه‌ای یافت که قاب عکسی از او بالای سرِ قهوه‌چی نباشد؛ حتی حالا که هرازگاهی یک مغازه‌ی قدیمی با چند تخته‌ی چوبی و سفره‌ی قلمکار و مخطه، تبدیل می‌شوند به قهوه‌خانه‌ و سفره‌خانه‌ی سنتی و پاطوق جوانانی که ساعت‌ها از روزشان به شنیدن قل‌قلِ قلیان و پروخالی‌کردن سینه‌هاشان از دود آن می‌گذرد. معمولاً هم عکسِ قاب‌ها یکی است؛ همانی که در آن پیرمرد، عمامه‌ی سبزی بر سر دارد و کتی قهوه‌ای بر تن، لبه‌ی تختی روی یک پتوی پشمیِ آبی نشسته و سریِ چوبیِ قلیان بر لب و کمر لوله‌ی قرمزش در دست، به دوربین خیره شده است. این عکس، حکم یک‌جور هویت صنفی دارد برای قهوه‌چی‌ها و سفره‌دارهای اصفهانی که بودنش حتی از جواز کسب شهرداری هم برای یک قهوه‌خانه مهم‌تر است. مثل یک شجره‌نامه که انتساب‌شان را به یک خاندان، به یک مجموعه افراد، به یک هویت، گواهی می‌دهد برای دیگران، برای غریبه‌ها، و مایه‌ی فخر و مباهات است برای دارنده‌اش.

اما این فقط قهوه‌چی‌های شهر نیستند که علاقه‌شان به پیرمرد را به رخ می‌کشند. توی بازارِ شهر، یک سر که بگردانی، هر گوشه، بی‌بروبرگرد عکسی از پیرمرد را می‌بینی که روی دیوار کارگاه قلم‌زنی یا مس‌گری یا بالای دخل یک مغازه‌ی گزفروشیی یا عطاری یا هرچه، جا خوش کرده. در اغلب عکس‌ها هم پیرمرد یا دارد قلیان می‌کشد یا سوارِ اسب‌اش است.

سیدمحمد صمصام، مشهور به «بهلول اصفهان»، جزیی از حافظه‌ی تاریخی مردم شهر اصفهان است؛ از چهار پنج دهه‌ی پیش تا امروز. صمصام در سال ۱۲۹۰ شمسی در محله‌ی صراف‌های اصفهان و در خانواده‌ای از سادات موسوی معروف به قلم‌زن اصفهانی متولد شد و در آبان ۱۳۵۹ در اثر سانحه‌ی تصادف از دنیا رفت.

برای یک غریبه، روبه‌روشدن با شخصیتِ صمصام کار آسانی نیست. او جزو همان گروهی از افراد است که در داستان‌های عامیانه و حکایت‌های مردمی، نه فقط در فرهنگ مردم ما، بلکه در دیگر فرهنگ‌ها هم، نمونه‌های فراوانی می‌شود ازشان سراغ گرفت. کلیشه‌ی شخصیتی فردی رند که ظاهری غلط‌انداز دارد و تظاهر به دیوانگی می‌کند. عالِمی که گویی نمی‌خواهد دیگران ـ یا لااقل همه‌ی دیگران ـ‌ متوجه عالم‌بودنش شوند. دانایی که خود را به نادانی می‌زند. و مخاطب، خصوصاً مخاطب ناآشنا، در مواجهه با او تکلیف‌اش روشن نیست. ممکن است بتواند حدس بزند که پشتِ این تظاهرِ عامدانه، یک رندیِ عالمانه است. اما همیشه نمی‌تواند این حدس‌اش را به یقین مبدل کند یا آن را به دیگران منتقل سازد. و همین برگ برنده‌ی شخصیت مورد بحث ماست. شخصیتی که نمی‌دانیم دقیقاً چه باید بنامیم‌اش و تناقض‌هایی که در ظاهرش نمایان است، مانع می‌شود که بتوانیم یک نام یا صفت مشخص بر آن بنهیم. در برخی منابع از این افراد با عنوان «عقلاء المجانین» یا «فرزانگان دیوانه‌نما» تعبیر شده است.

*

در فرهنگ اسلامی، نمونه‌ی معروف و شاخص‌ این شخصیت، ابووُهیب بن عمرو بن مغیره است که همه او را به نام «بهلول» ـ در لغت به معنای مردِ خنده‌رو و ساده‌دل ـ‌ می‌شناسند. بهلول، ظاهراً‌ مردی معاصرِ هارون‌الرشید ـ خلیفه‌ی عباسی ـ و از شیعیان اهل‌بیت بوده که در عین بهره‌مندی از علم، خود را به دیوانگی زده و در کوچه‌های بغداد هم‌بازی کودکان شده بود. اما در همان عالمِ جنون، گاه رندانه سخنان نغزی بر زبان می‌آورد که بر مخاطب تأثیر عمیق می‌گذاشت. مشهور است که بهلول به توصیه‌ی امام‌کاظم(ع) و برای درامان‌ماندن از گزند حکومت عباسی دیوانگی پیشه کرده بود.

در تاریخ و بیش از آن در ‌فرهنگ شفاهی و عامیانه‌ی مردم، حکایات بسیاری از بهلول و شخصیت‌های دیگر مشابه او نقل می‌شود. سیدمحمد صمصام، پیرمرد اصفهانی بذله‌گوی بحث ما هم از جمله‌ی همین افراد است. در حکایت‌هایی که از زندگی عقلای مجنون، از بهلول تا صمصام، نقل می‌شود، برخی ویژگی‌های مشترک وجود دارد که نخ تسبیح اتصال این افراد به هم و شکل‌گیری یک شخصیت (تیپ) است.

مهم‌ترین ویژگی این شخصیت‌ها همین است که سخنانی بر زبان می‌آورند که دیگران از بیان‌شان به‌هردلیل از جمله محدودیت شرایط اجتماعی و سیاسی ناتوان‌اند. گو آن‌که دیوانه‌گی حکم پوششی را برای این افراد دارد که از یک‌سو به آن‌ها در بیان برخی حقایق ممنوعه و انتقادهای صریح آزادی می‌دهد و از سوی دیگر حفاظی می‌سازد که ایشان را از مؤاخذه یا مجازات به‌جهت بیان آن حقایق و انتقادها می‌رهاند. بااین‌اوصاف می‌توان گفت فرزانگان دیوانه‌نما، محصول مجموعه‌ی شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمانه‌ی خود اند. شرایطی که به آنان اجازه نمی‌دهد هم بفهمند و هم دیگران بدانند که ایشان می‌فهمند. برای همین خود را به دیوانه‌گی می‌زنند تا به نوعی از خود سلب مسئولیت نمایند و حاشیه‌ای امن برای انتقادات خود فراهم آورند. طبعاً هرچه شرایط سیاسی و اجتماعی بسته‌تر و آزادی‌ها محدودتر باشد، و عقلا نتوانند به بیان عقاید خود بپردازند،‌ فضا برای ظهور فرزانگان دیوانه‌نما فراهم‌تر می‌شود.

اگر در عصر خفقان عباسی، بهلول به توصیه‌ی امام‌ هفتم، ردای مجانین بر تن کرد، در دوران معاصر ما و در خفقان حکومت پهلوی هم صمصام روش مشابهی گزید. صمصام از آن دسته عرفایی نبود که از مردم و اجتماع دوری گزینند و خلوت سجاده‌شان را به حضور در جامعه ترجیح دهند. او در متن مردم می‌زیست و نمی‌توانست نسبت به شرایط نامطلوب سیاسی ـ اجتماعی عصر خود بی‌تفاوت باشد. دیوانه‌نمایی و مطایبه سنگر خوبی بود برای او تا آن‌چه دیگران جرأت برزبان‌راندن‌اش را نداشتند، بیان کند. بی‌محابای مقام و موقعیت صاحب‌منصبان مخاطبش. صمصام در این انتقادات بیش از هر چیز به‌جهت وضعیت فرهنگی جامعه‌ی پیش از انقلاب و گسترش فساد و بی‌بندوباری، مسئولین حکومتی را مورد انتقاد قرار می‌داد. حکایت‌های بسیاری از انتقادات سیاسی و عتاب و خطاب‌هایش به مسئولین وقت نقل می‌شود که شنیدنی است.

از جمله نقل می‌کنند که روزی طبق شیوه‌ی معمول‌اش بدون دعوت قبلی و به‌صورت سرزده به مجلس روضه‌ی مهمی که مقامات و مسئولین شهر از جمله استاندار و فرماندار وقت و رییس ساواک اصفهان هم در آن حضور داشتند، وارد می‌شود و بالای منبر می‌رود و می‌گوید: «دیروز علوفه‌ی اسبم تمام شده بود. هرچه توی شهر دنبال جو گشتم تا بدهم بخورد، گیرم نیامد. گشتم و گشتم. خیابان چهارسوق، چهارباغ، پل فلزی، خلاصه هرجا رفتم مغازه‌ها بسته بودم. تا رسیدم به محله‌ی جلفا. دیدم یک مغازه باز است. رفتم دیدم شیشه‌هایی گذاشته‌اند بیرون مغازه و می‌فروشند. پرسیدم این‌ها چیه؟ گفتند آبجو. گفتم علفی، جویی، گندمی، چیزی ندارید، بدهم این حیوان زبان‌بسته بخورد؟ گفتند نه. فقط آبجو داریم. گفتم عیبی ندارد. کمی آبجو بدهید به این حیوان. آوردند و گذاشتند جلوی دهانش. حیوان اول یک بویی کشید و بعد سرش را بلند کرد و تکان داد. هر کار کردیم نخورد که نخورد. هرچه اصرار کردم فایده‌ای نداشت. آخرش عصبانی شدم گفتم: حیوان! اصلاً تو می‌دانی این چیه؟ این چیزی است که استاندار می‌خورد، فرماندار می‌خورد، رییس شهربانی می‌خورد، همه‌ی رییس رؤسای کشور می‌خورند. یکهو دیدم تا اسم استاندار آمد، حیوان شروع کرد به خوردن آبجو.»

قصه که به این‌جا می‌رسد گویا استاندار وقت به‌شدت عصبانی شده و ‌بلند می‌شود که از مجلس بیرون برود، اما صمصام با زرنگی ادامه می‌دهد: «آقای استاندار! تشریف داشته باشید. خاتمه‌ی منبر است و می‌خواهم برای اعلاحضرت آریامهر دعا کنم.» با این حرف، استاندار مجبور می‌شود بماند. صمصام هم بلند می‌گوید: «خدایا! ده‌سال از عمر جناب مستطاب آقای استاندار کم کن و به عمر شاهنشاه آریامهر بیفزا!»

در آن زمان، بیان چنین سخنانی از زبان یک فرد معمولی یا یک منبری دیگر، عواقب بسیار سختی را به‌دنبال داشت. اما در ‌بیش‌تر مواقع، زبان تیز و حاضرجوابی و رندی صمصام در کنار دیوانه‌نمایی مانع از برخورد دستگاه‌های امنیتی و نظامی رژیم با او می‌شد. و اگر چنین موقعیتی هم پیش می‌آمد، صمصام با زیرکی از آن می‌گریخت. به‌عنوان مثال مشهور است که پس از واقعه‌ی ۱۵ خرداد ۴۲ و فضای رعب و وحشتی که در جامعه ایجاد شده بود، روزی صمصام طبق روال معمول خود وارد یکی از مجالس روضه‌ی بزرگ شهر شد و روی منبر رفت و گفت: «من صد دفعه به این سید [امام‌خمینی] گفتم پا روی دُمِ سگ نگذار! ولی قبول نکرد که نکرد. و گرفتار شد.» این را می‌گوید و بلافاصله از منبر پایین می‌آید. مأموران ساواک می‌روند سراغش و می‌خواهند بازداشتش کنند، ولی او می‌گوید من تنها با اسبم می‌آیم. آن‌ها هم که می‌بینند حریف او نمی‌شوند، می‌پذیرند و صمصام سوار بر اسبش به اداره‌ی ساواک مراجعه می‌کند. در اتاق بازجویی، بازجو از او می‌پرسد «چرا به اعلاحضرت توهین کردی؟» صمصام باانکار می‌پرسد «چه توهینی؟» بازجو می‌گوید «همین که گفتی به خمینی گفته‌ام پا روی دم سگ نگذارد.» صمصام پوزخندی می‌زند و می‌گوید «استغفرالله! مگر اعلاحضرت سگ است که شما چنین برداشتی کرده‌اید؟» بازجو که چنین می‌بیند دستور می‌دهد صد ضربه شلاق به صمصام بزنند. صمصام ولی خود را از تک‌وتا نمی‌اندازد و می‌گوید «بله. بزنید. من مستحق این ضربه‌ها هستم. چون عالمِ بی‌عمل بوده‌ام. به دیگران امر و نهی می‌کردم، بدون آن‌که خودم به حرف خودم عمل کنم.» می‌پرسند «چه‌طور؟» می‌گوید «همین که به سید گفتم پا روی دم سگ نگذارد، ولی خودم گذاشتم!»

باز نقل می‌کنند که یک‌سال در محرم، صمصام روی منبر مقتل سوزناکی برای مردم می‌خواند و در آخر می‌گوید: «ای جماعت! متأسفانه امسال کسی برای امام‌حسین تعزیه برگزار نمی‌کند. به‌جایش می‌خواستند تعزیه‌ی آدم و حوا اجرا کنند. پیداکردن حوا که کاری نداشت؛ اما هرچه گشتند، آدم پیدا نشد. هی گشتند و گشتند و گشتند. به کاخ نیاوران رفتند، آدم پیدا نکردند! به کاخ سعدآباد رفتند، آدم پیدا نکردند! به دفتر نخست‌وزیری رفتند، آدم پیدا نشد که نشد! هرجا رفتند، اثری از آدم نبود! خلاصه به سراغ من آمدند، ولی من هم وقت نداشتم!»

*

ویژگی مشترک دیگر فرازنگان دیوانه‌نما، همین بذله‌گویی، حاضرجوابی و زبان طنزشان است. این ویژگی هم باز به اقتضای فضای بسته‌ی جامعه مربوط است. زبانِ طنز، در شرایطی که آزادی بیان محدود است، کاربرد بیش‌تری می‌یابد. طنز و اقسام آن برای گوینده امکانی فراهم می‌آورد که یک سخن را هم بگوید و هم نگوید. طنز، با لطایف الحیل، زمختی و سختیِ انتقاد را می‌گیرد و منعطف‌اش می‌سازد. جوری که تحمل‌اش برای شنونده‌ی صاحب قدرت راحت‌تر شود یا لااقل کم‌تر خشم‌اش را برانگیزاند. از سوی دیگر به‌موازات صاحبان قدرت و مکنت، دیگر مخاطبِ فرزانگان دیوانه‌نما مردم اند؛ و مردم زبان طنز را بهتر می‌فهمند و می‌پسندند.

حاضرجوابی‌ها و مطایبه‌های صمصام هنوز هم در خاطره‌ها باقی‌ است. چهره‌ای که مردم شهر از او در یاد دارند، پیرمردِ بشاش و اهل کنایه‌ای است که حتی موقعیت‌های کاملاً جدی و سخت را می‌تواند با یک ظریفه تلطیف کرده و جدی‌ترین حرف‌ها را به طنز‌ترین زبان‌ها بیان کند. آن‌هم در شهری چون اصفهان که زبان طنز و کنایه، در محاورات روزمره‌ی خرد و کلانِ مردمش جاری و ساری است. پای ثابت طنزهای صمصام، اسب سفیدش است که همیشه و هرجا هم‌راه‌اش بوده و در موقعیت‌های بسیار، خود دست‌مایه‌ای برای طنزپردازی‌های او بوده است. طنزهای صمصام، به اقتضای موقعیت، گاه گزنده بوده و گاه التیام‌بخش. اما درهرحال پشت زبان طنزش، درصدد رساندن حرفی و پیامی بوده است.

نقل می‌کنند که روزی صمصام سوار بر اسبش در حال عبور از خیابان چهارباغ بوده است و وارد منطقه‌ی ورود ممنوع می‌شود. سرباز شهربانی که ایشان را می‌شناخته جلو می‌رود و با قاطعیت خطاب به او می‌گوید که نباید وارد آن منطقه شود. صمصام هم همان‌طور که به راهش ادامه می‌داده، دم اسبش را بالا می‌زند و می‌گوید «اگر خیلی نارحتی، پلاک اسبم را بردار و به مافوقت گزارش کن!»

*

سومین ویژگی مشترک فرزانگان دیوانه‌نما مردم‌داری ایشان است. فرزانگان دیوانه‌نما، به‌معنای دقیق کلمه مردمی اند. صبح و شب‌شان در کوچه و بازار می‌گذرد. با اقشار مختلف مردم هم‌سفره اند. با کوچک و بزرگ و غنی و فقیر نشست و برخاست‌ می‌کنند و در غم‌ها و غصه‌ها و خنده‌ها و شادی‌هاشان شریک اند. خصوصاً‌ با فرودستان بیش‌تر می‌جوشند. درعین فرزانگی، دیوانه‌نمایی مانع از آن می‌شود که مردم آنان را برتر از خود بپندارند. بسا که به‌عکس بسیاری از مردم، خصوصاً‌ جوان‌ترها، ایشان را دیوانگان فرزانه‌نما می‌شمرند تا فرزانگان دیوانه‌نما. و همین برای ایشان فرصت مغتنمی است که بیش‌تر و بیش‌تر با اجتماع و دردها و رنج‌ها و کاستی‌های زندگی مردم آشنا و نزدیک شوند و بتوانند به کنج‌ها و گوشه‌هایی از زندگی مردم سرک بکشند که هیچ عالم و حاکمی راه به ‌آن‌جا ندارد. همین است که در حد وسع خود می‌کوشند به درد مردم برسند و گرهی از کارشان بگشایند.

این ویژگی هم در صمصام به‌شکل برجسته‌ای وجود دارد. ازجمله خصایصی که صمصام را در یاد مردم اصفهان ماندگار کرده، اشتغال او به کارهای خیر و دست‌گیری از مستمندان است. صمصام این کار را به شیوه‌ی خاص خود و در قالب همان طنازی‌ها و تظاهرها انجام می‌داده است. مانند آن‌که هرکجا منبر می‌رفته، گاه در حین مجلس و همان روی منبر، از صاحب مجلس می‌خواسته که پولی بابت منبر در خورجینش بگذارد! حکایت‌های بسیاری از اقدامات خیریه‌ی صمصام نقل می‌کنند. این‌که او چه‌گونه با همان بذله‌گویی و نکته‌سنجی و گاه مچ‌گیری‌های خاص خود،‌ از فلان مسئول مملکتی یا فرد متمول یا تاجر سرشناس پولی ستانده و آن را مخفیانه خرج یتیم‌ها و فقرای شهر کرده است. نه فقط متمولین، بلکه بسیاری از آن‌ها که دست‌شان به دهان‌شان می‌رسیده و می‌دانسته‌اند که صمصام این پول‌ها را خرج چه می‌کند، هر وقت سر راه‌شان قرار می‌گرفته، پولی نذر او می‌کردند تا از طرف ایشان خرجِ امور خیر کند.

یکی از اهالی اصفهان نقل می‌کند که روزی به منزل صمصام رفته بودم. دیدم ایشان مشغول شکستن مقداری بادام است. حین صحبت، شکستن بادام‌ها تمام شد و او هر بادام را برمی‌داشت، نوکش را می‌کند و به دهان می‌گذاشت و مابقی را درون کیسه‌ای می‌ریخت. کنجکاو شدم که دلیل این کار چیست؟ پرسیدم. گفت این بادام‌ها قرار است به تعدادی بچه‌ی صغیر برسد. با خودم گفتم در زمان بی‌کاری، آن‌ها را مغز کنم. بعد فکر کردم نکند یکی از این بادام‌ها تلخ باشد و کام بچه یتیمی را تلخ کند. این است که آن‌ها را می‌چشم تا مبادا تلخ باشند.»

*

ویژگی دیگر برخی فرزانگان دیوانه‌نما، صاحب‌کرامت‌بودن‌شان است. این‌که مردم ایشان را دارای قدرت برتر می‌دانستند که می‌توانند به اذن خدا دست به اقداماتی فراتر از قدرت طبیعی انسان‌های معمولی بزنند. کسانی که نفس‌شان حق است، دست‌شان شفاست، و دعاشان مستجاب. فرزانگان دیوانه‌نما، موقعیتی متناقض در دیده‌ی مردم دارند؛ یک زمان به‌جهت دیوانه‌نمایی و حرف‌ها و رفتارهای غریب‌شان سوژه‌ی خنده و سرگرمی مردم اند، یک زمان معلم تذکردهنده‌ای که به‌گاه لزوم از تنبیه هم ابا نمی‌کند، و یک زمان هم حلال مشکل و گشاینده‌ی گرهی که در زندگی‌شان افتاده. این موقعیت متناقضی است که آنان خود برای خود گزیده‌اند.

حکایات بسیاری از کرامات صمصام در افواه مردم نقل می‌شود. کراماتی که خصوصاً با عنایت به انتسابش به خاندان سادات، ارج و قرب بالایی در نظر مردم داشتند. هنوز هم کم نیستند کسانی که برای رفع حاجت‌شان نذرِ صمصام می‌کنند.‌

ازجمله نقل شده است که یک روز صمصام به مغازه‌ی نجاری یکی از دوستانش به نام مشهدی عباس می‌رود و از او سهم فقرا را طلب می‌کند. او هم مقداری پول از شاگردش قرض می‌کند و به وی می‌دهد. صمصام از مشهدی عباس می‌خواهد فردای آن روز به خانه‌اش برود. او نیز می‌رود. صمصام یک خورجین پر از بسته‌های تقسیم‌شده‌ی گوشت قربانی را پشت اسبش می‌گذارد و به مشهدی عباس می‌گوید هم‌راه اسب برود و دمِ هر خانه‌ای که اسب ایستاد، یک بسته از گوشت‌ها را به صاحب آن خانه تحویل دهد. مشهدی عباس، متعجب و حیران، به دنبال اسب راه می‌افتد. اسب به مناطق فقیرنشین شهر می‌رود و در فواصل متفاوت، مقابل خانه‌هایی می‌ایستد. مشهدی عباس طبق مأموریتی که صمصام برعهده‌اش گذاشته بوده، بسته‌های گوشت را تحویل صاحبان خانه‌ها می‌دهد و پس از اتمام بسته‌ها، به منزل صمصام برمی‌گردد. همین که مقابل در خانه می‌رسند، صمصام از داخل خانه با صدای بلند می‌گوید «عباس‌آقا! سهم خودت را هم از خورجین بردار و برو!» مشهدی عباس پاسخ می‌دهد «آقا! همه‌ی گوشت‌ها را تقسیم کردیم. دیگر چیزی نمانده». صمصام باز می‌گوید «به شما می‌گویم سهمت داخل خورجین است. آن را بردار!» مشهدی عباس با تعجب دست داخل خورجین می‌کند و می‌بیند یک بسته گوشت در آن است. آن را برمی‌دارد و به خانه‌اش می‌رود.

*

فرزانگان دیوانه‌نما، از زمره‌ی مردمی‌ترین و محبوب‌ترین شخصیت‌هایی‌اند که کمابیش در هر شهر و دیار نشانی ازیشان می‌توان جست. شخصیت‌هایی که شاید در اسناد رسمی چندان نام‌شان نباشد، اما در لوح ذهن مردم عادی نام و یادشان نقشی ماناست. در زمان حیات، مونس و هم‌راه همیشه‌گی مردم اند و پس از مرگ هم خاطره‌شان تا سال‌ها و قرن‌ها در ذهن آنان باقی می‌ماند و سینه به سینه به آیندگان منتقل می‌شود.

این حکم در مورد صمصام هم به‌خوبی صادق است. بسیاری از مردمِ اصفهان، هنوز که هنوز است در گپ و گفت‌های دوستانه‌شان، خاطر‌ات او را برای هم بازگو می‌کنند. با یادآوری شوخی‌هایش می‌خندند؛ هر شبِ جمعه، اگر کاری برای‌شان پیش نیاید، می‌روند «تخت فولاد»، تکیه‌ی بروجردی، سرِ قبرش و با تکه‌سنگی چند ضربه به قبرش می‌زنند و زیر لب فاتحه‌ای می‌خوانند؛ و برای رفع حاجات‌شان نذر او می‌کنند؛ حلوا، کاچی، شله‌زرد، کیک یزدی، خرما، گز، نُقل، شکلات، هرچه.

صمصام، با این‌که بیش از سه دهه از مرگش می‌گذرد، برای خیلی از مردم شهر هنوز زنده است. هنوز با اسبش از کوچه‌ها و گذرها رد می‌شود و با عابران و کسبه خوش‌وبش می‌کند. هنوز به خانه‌ی بچه‌یتیم‌ها و فقیرها سرک می‌کشد. و هنوز از نفسِ حق‌اش کار می‌آید.

https://www.jalilsajad.com/wp-content/uploads/2016/12/صمصام.jpg 290 200 admin https://www.jalilsajad.com/wp-content/uploads/2015/11/logooo1.jpg admin2016-12-29 14:12:402016-12-29 14:12:40نگاهي به زندگي سيدمحمد صمصام، پيرمرد شوخ اصفهاني

از شنونده ی پارسی بیشتر بدانیم

1395-09-17/۲ دیدگاه /در آلبوم شنونده پارسی /توسط admin

 

لذت آشنایی با دستگاه­هاو اصطلاحات موسیقی ایرانی

برای شنونده­ ی پارسی      2013-12-21-564-1024x470

 

شامل :

یک جلد کتاب

و شش عدد سی دی صوتی

حاوی ۶ ساعت و ۱۴ دقیقه موسیقی ، شعر ، دکلمه و آواز

با اجرای ۱۹ خواننده و ۱۷ نوازنده

 

مشخصات کتاب

نام کتاب : شنونده ی پارسی

مولف : جلیل سجاد

ناشر : مولف

تعداد صفحات : ۴۴ ص

قطع جیبی

نوبت چاپ : اول

شابک: ۹-۸۴۳۱-۰۴-۹۶۴-۹۷۸

چاپ: شرکت زیتون چاپ بهاران

 

ویژگی‌های شنونده ­ی پارسی

 

  1. طراحی برای علاقه­ مندان به موسیقی ایرانی به زبان ساده و عامیانه(ویژه­ ی علاقمندان موسیقی سنتی و آموزش هنرجویان مبتدی)

  2. برای کسانی که موسیقی ایرانی دوست دارند حتی اگر ساز نمی­ زنند و آواز نمی­ خوانند و سررشته ای از موسیقی ندارند.

  3. اجرای متن توضیحات بصورت دکلمه توسط گوینده حرفه ­ای و همراهی موسیقی مرتبط در زیر صدای گوینده.

  4. اجرای آواز و تصنیف ها توسط نوزده خواننده مختلف  از شاگردان معلم بزرگ آواز، استاد علی اصغر شاه­زیدی

  5. همراهی آوازها توسط هفده نوازنده با سازهای متنوع از قبیل تارو سه­ تار، پیانو، کلارینت ، کمانچه، تمبک، دف، ویولن و …….

  6. دارای تاییدیه از وزارت ارشاد جهت آموزش ردیف موسیقی ایرانی در مراکز آموزشی

  7. اجرای تمامی متن توضیحات، اصطلاحات، آوازها و ترانه­ ها بصورت صوتی بدون نیاز به خواندن از روی کتاب

  8. این مجموعه از سال ۱۳۹۰ کلید خورد و پس از تایید متن کتاب و صدور مجوز متن از سال ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۵ ضبط مراحل صوتی آن به طول انجامید.

  9. از ویژگی های مهم این مجموعه آنست که تمام آوازها و تصنیفها برای همین اثر آهنگسازی شده و هیچ نمونه کپی شده ای در این اثر وجود ندارد.

 

 

آنچه که در آلبوم صوتی شنونده­ ی پارسی می ­آموزیم:

 

ردیف     *     دستگاه       *     آواز     (با توضیحات گوینده)

گوشه             (همراه با مثال آوازی از چند گوشه­ ی معروف)

درآمد     *     فرود     (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی)

 

قطعات با کلام یا آوازی

آوازخواندن    (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی)

ضربی خواندن     (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی)

تحریر یا چهچهه     (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی)

 

قطعات بدون کلام یا سازی

پیش­ درآمد         *           چهارمضراب            *          رِنگ           (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی)

بم­ خوانی           *           وسط خوانی         *         اوج خوانی   (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی)

راست­ کوک               *          چپ­ کوک               (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی)

دستگاهها و آوازها

دستگاه ماهور                       (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، ضربی، سازی)

دستگاه شور                         (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، ضربی، سازی)

آواز ابوعطا                           (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، ضربی، سازی)

آواز بیات ترک                     (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، ضربی، سازی)

آواز افشاری                         (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، ضربی، سازی)

آواز دشتی                           (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، ضربی، سازی)

دستگاه نوا                           (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، ضربی، سازی)

دستگاه همایون                     (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، ضربی، سازی)

آوازبیات­ اصفهان                  (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، ضربی، سازی)

دستگاه سه­ گاه                       (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، ضربی، سازی)

دستگاه چهارگاه                   (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، ضربی، سازی)

دستگاه ­راست­ پنجگاه              (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، ضربی، سازی)

 

 

آواز مشابه                             (توضیحات گوینده همراه با مثال آوازی، سازی)

اجرای دو بیت شعر بصورت آواز در هر ۱۲ مقام موسیقی ایرانی

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

 

هنرمندان

 

مبتکر، طراح، نویسنده، آهنگساز، خواننده و نوازنده پیانو: جلیل سجاد

 

صدابردار و ناظر ضبط: مسعود تدینی

 

گوینده: عباس نادری

 

خوانندگان: جعفر زمانی، محمد رضا مصدقی، فریبرز کیوانداریان، حمیدرضاخدادادی، محسن جعفری، ابوالفضل ریاحی، مسعود رزاز زاده، حمیدرضا فرهنگ، اسماعیل الله دادیان، امیرحسین محمدنظر، جلیل سجاد، نوید مقدس اصفهانی، محمدرضا خانی، سروش نبوی، نوید نوروزی، پارسا حسندخت ، ادیب شفیعیون، مصطفی عابدی ، کیانوش احسانی (همه ی خوانندگان از شاگردان استاد علی اصغر شاهزیدی می باشند)

نوازندگان: سروش نبوی( تار و سه­ تار)، نوید نوروزی(تمبک)، جلیل سجاد(پیانو)، مسعود تدینی(دف و عود و ملودیکا)، حمید اشجع( کلارینت) ، کاوه معتمدیان( کمانچه)،محسن سهرابی(اکاردیون) ، محمدجوادخسروی (کمانچه)، بهنام جهانگیری (ویلون)، سعید اکبری (سنتور)، ارحام سیدهندی (سنتور)، مسیح مردیها (ویلون سل)، صابر الله دادیان(تار و بم تار)، سهیل الله دادیان(تمبک دف  دایره)، سینا الله دادیان(کمانچه و آلتو)، کیارش بکتاشیان(نی)، امیرحسین رئوفی( سنتور)

https://www.jalilsajad.com/wp-content/uploads/2015/12/IMG_20161117_141851.jpg 720 1280 admin https://www.jalilsajad.com/wp-content/uploads/2015/11/logooo1.jpg admin2016-12-07 08:41:282019-10-27 11:10:13از شنونده ی پارسی بیشتر بدانیم

بیوگرافی جلیل سجاد

1395-09-17/۲ دیدگاه /در دسته‌بندی نشده /توسط admin

جلیل سجاد متولد آذرماه ۱۳۵۳ شهر اصفهان
آهنگساز ، خواننده و نوازنده
درسال ۱۳۷۶ جهت فراگیری آواز ایرانی به محضر استاد علی اصغر شاهزیدی شرفیاب شد و تاکنون نوزده سال است که بطور پیوسته در خدمت این استاد بزرگوار کسب فیض می نماید.
هم اکنون نیز آموزش هنرجویان متوسطه آواز را در آموزشگاه استاد شاهزیدی عهده دار است.

پیانو را نیز در محضر زنده یاد استاد امیدعلی نحوی آموخت و مدت پانزده سال است که به تدریس پیانو و کیبورد مشغول است.
کتاب های بیرپارسی و پیانیست پارسی برای آموزش پیانو وکیبورد از جمله آثار اوست که در سراسر ایران تدریس می گردد.
همچنین وی نویسنده ، آهنگساز وپدید آورنده مجموعه ی ، لذت آشنایی با دستگاه ها و اصطلاحات موسیقی ایرانی برای شنونده پارسی می باشد که شامل یک جلد کتاب و شش عدد سی دی صوتی است و با همکاری نوزده خواننده و هفده نوازنده تولید شده است.
ساخت تصنیف های همراز من و قصه های عاشقی و تمامی آوازها و تصنیفهای آلبوم شش ساعته شنونده پارسی از دیگر آثار اوست.

https://www.jalilsajad.com/wp-content/uploads/2016/12/pianist-sooti.jpg 945 947 admin https://www.jalilsajad.com/wp-content/uploads/2015/11/logooo1.jpg admin2016-12-07 08:29:062016-12-07 08:29:06بیوگرافی جلیل سجاد

صفحات

  • تسویه حساب
  • ثبت شکایت
  • حساب من
  • خانه
  • خبرنامه
  • دانلود رایگان محصول پیانیست صوتی
  • دانلود رایگان محصول پیانیست صوتی ۲
  • دانلودهای رایگان
  • درباره ما
  • راهنمای خرید
  • سبدخرید
  • سوالات متداول
  • فروش عمده محصولات آموزشی کتاب و CD با تخفیف ویژه
  • فروشگاه
  • قوانین و مقررات
  • مجوزهای سایت
  • مشاوره با جلیل سجاد
  • مقالات
  • نظرات مشتریان
  • نماد جدید

دسته ها

  • آثار
  • آلبوم شنونده پارسی
  • بیر پارسی
  • بیوگرافی
  • دسته‌بندی نشده
  • فروشگاه

بایگانی

  • می 2022
  • فوریه 2022
  • سپتامبر 2021
  • مارس 2021
  • فوریه 2021
  • دسامبر 2020
  • آگوست 2020
  • آوریل 2020
  • مارس 2020
  • ژانویه 2020
  • دسامبر 2019
  • اکتبر 2019
  • ژانویه 2019
  • سپتامبر 2018
  • مارس 2018
  • فوریه 2018
  • ژانویه 2018
  • اکتبر 2017
  • سپتامبر 2017
  • ژوئن 2017
  • ژانویه 2017
  • دسامبر 2016
  • اکتبر 2016
  • ژوئن 2016
  • می 2016
  • فوریه 2016
  • ژانویه 2016
  • دسامبر 2015



logo-samandehi

.کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت برای جلیل سجاد محفوظ می باشد
  • Youtube
  • Telegram
  • Instagram
  • Soundcloud
رفتن به بالا